معرفی کتاب: نظریه های کلان جامعه شناختی و تجزیه و تحلیل سازمان
نام کتاب: نظریه های کلان جامعه شناختی و تجزیه و تحلیل سازمان: عناصر جامعه شناختی حیات سازمانی
نویسندگان: گیبسون بوریل – گارت مورگان
مترجم: محمد تقی نوروزی
ناشر:سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها(سمت)
با توجه به طبیعت پدیدههایی که علوم اجتماعی به تلاش برای بررسی آنها میپردازد، اینکه چه پیش فرض ها و مبانی فکری ای بر ذهن تئوری پردازان و نگاه آنها به این پدیده ها سایه انداخته است، بسیار کلیدی و مهم است.
بسیاری از دانشمندان این حوزه معتقد هستند پدیدههای اجتماعی، عینی هستند و مستقل از مشاهده گران وجود دارند و عده ی دیگر بر این عقیده اند که پدیده های اجتماعی ساخته های ذهن انسان هستند و محقق به جای «مشاهده گر» باید یک «بازیگر فعال» باشد تا درکی از این پدیده ها داشته باشد.
بوریل و مورگان در کتاب معروف خود «نظریه های کلان جامعه شناختی و تجزیه و تحلیل سازمان» یک ادعای کلیدی دارند:
«تمامی نظریه های سازمان بر فلسفه ای از علم و نظریه ای از جامعه مبتنی هستند.»
بر اساس این دسته بندی، بوریل و مورگان تئوریهای سازمان را به عنوان زیر مجموعه ای از علوم اجتماعی، در چهار دسته تقسیم بندی می کنند.
سه فصل ابتدایی کتاب با مطرح ساختن این ادعای کلیدی، به توصیف و تبیین دو بعد عینی و ذهنی در حوزه فلسفه ی علم و ابعاد نظم دهی و تغییر بنیادی در حوزه ی نگاه به جامعه می پردازد.
در فصول بعد، ابتدا هر یک از ابعاد ماتریس و مهم ترین پایه های نظری آنها توصیف شده و در ادامه مهم ترین تئوری های سازمان در هر رویکرد توصیف می گردد.
مطالعه این کتاب از دو جهت می تواند برای همه علاقمندان به تئوری های سازمان و مدیریت، کلیدی و حیاتی باشد:
اول، آشنایی کلی با مهم ترین مبانی جامعه شناختی که در تحصیلات کلاسیک دانشگاهی رشته های حوزه مدیریت کمتر به آنها پرداخته می شود و دوم، دسته بندی ای بسیار جذاب و کارا از تئوری های سازمان که خوانندگان را برای تشخیص تفاوت ها و تشابه های آنها یاری می دهد.
با دریافت فایل زیر می توانید خلاصه ای از چهار فصل ابتدایی این کتاب را مطالعه کنید.
burrell_sociological_paradigms_and_organisational_analysis_Slides
مهم نیست درست باشی، باید جالب و به دردبخور باشی!
حدود یک سال پیش بود که در جلسات دوستانه مقاله خوانی با چند نفر از دوستان دانشکده کارآفرینی به پیشنهاد جواد ثابت عزیز، شروع به بررسی کنفرانس «Entrepreneurship Research Exemplars Conference 2009» کردیم؛ و در اولین سخنرانی مهم این کنفرانس که پروفسور ونکت[1] ایراد کردند از زبون ایشون شنیدم که :
«مانند هر دانشجوی دکتری، من به این عقیده رسیده بودم که یک تئوری و یا یک تئوریسین به این دلیل مهم و بزرگ به حساب میآید که تئوری او «درست[2]» است- ولی متوجه شدم که این برداشت درست نیست. غلط است. یک تئوری و یا تئوریسین بزرگ و مهم به حساب میآید نه به این دلیل که تئوریای درست است، بلکه به این دلیل که یک تئوریای «جالب[3]» است.
… علاوه بر مفهوم «جالب بودن» بعدها در شغلم با فلسفه عملگرایی آمریکایی آشنا شدم (مانند جیمز دوی و اخیرا ریچارد رورتی) و پس از آن مفهوم «به دردبخور بودن[4]» را به عنوان معیار دیگری برای قضاوت در مورد ارزش و ایدهی مقاله ها اضافه کردم. »(Mitchell & Dino, 2011, pp. 98–99)
تا قبل از شنیدن این جملات از زبان یکی از عظمای محققین حوزه کارآفرینی که مقالات مهم و تاثیر گذاری را در کارنامه کاری خود دارد و به عنوان سردبیر و داور برخی از مهمترین مجلات حوزه مدیریت و کارآفرینی فعالیت میکند و تصمیم میگیرد، متفاوت فکر میکردم. شاید مانند جوانیهای او فکر میکردم دنیای آکادمیک منزهتر از این حرفها باشد.
این تفکرات ماند تا بررسیهایی در مورد مقاله معروف «The promise…(Shane & Venkataraman, 2000)» انجام دادم و کامنتهای زیادی که در یکی دو سال اخیر و اخیرا در ژانویه 2013 روی این مقاله نوشته شده بودند و همچنین سخنرانیهای آقای اسکات شین[5] را در مورد کارهایشان را دیدم. در کنار این کمی مطالعه در فلسفه علوم اجتماعی و فلسفه قارهای ذهنم را در مورد روابط و هنجارها در فضای علم قلقلک داد.
سوال جدی داشتم که واقعا چرا این رویکردهای ذهن گرایانه با آنکه زیاد مطرح شده و به نظر عمیق و کارا هستند، جایگاه مناسبی در تحقیقات ندارند و بازار آنها سرد است.
این سوالات و اندیشه ها در پس زمینه ذهنم سیلان داشت تا دو اتفاق اخیرا افتاد که به جد این تفکرات را به الویتهای بالای ذهنم آورد و در هر دو اتفاق پروفسور گارتنر[6] تاثیر جدی داشت.
اول، یک شماره ویژه از مجله «کارآفرینی و توسعه منطقهای[7]» به عنوان «تمایز(رجحان) سنت اروپایی تحقیقات کارآفرینی[8]» (Down, 2013) که بر تفاوت نگاه دو گرایش و سنت از تحقیقات در فضای کارآفرینی متمرکز بود و به تمایل نگاه عمیق یک طیف از محققان که آن را مکتب یا سنت اروپایی نامیدهاند در مقایسه با روند قالب تحقیقات کارآفرینی که آن را آمریکایی نامیدهاند پرداخته است.
دوم، مصاحبهای با پروفسور گارتنر که در فصل سوم کتاب « Handbook of Research on New Venture Creation»(Hindle & Klyver, 2011) در تلاشی برای بررسی تاریخچه تحقیقات در زمینه «خلق فعالیت اقتصادی جدید[9]» آورده شده است. در این مصاحبه در پاسخ به سوالی پیرامون روش شناسی تحقیقات در این موضوع، او گفته است:
«… میگویم سنت آمریکایی قدرت زیادی پیدا کردهاست چراکه پژوهشگران زیادی هستند که همگی یک بازی را بازی میکنند، و اگر شما از قواعد بازی پیروی نکنید، شغل مناسبی پیدا نمیکنید. …
در نگاهی به گذشته کاریام، شما میتوان گفت رویکردهای روششناسی روایتی[10] در طول دهه 1980 ظهور کردند و من میبایست از میان بازی کردن با قواعد کمٌیِ مثبت گرایی منطقی[11] و رویکردهای روایتی در تحقیقاتم یکی را انتخاب میکردم.
ترس من درباره شغلم مرا وادار میکرد تا مسیری امنتر را انتخاب کنم و روششناسیهای کمی را بیشتر مورد استفاده قرار دهم. اما اکنون که جایگاهی یافتهام و امنیت شغلی بیشتری دارم، میتوانم روششناسیهای دیگری را نیز استفاده کنم. »
اینجا بود که هوشیارتر شدم و فکر پسزمینهای به سوالهایی اساسی در ذهنم بدل شد:
- آیا تحقیقات را نیاز جامعه هدایت میکند؟
- فضای علمی فضای کاری است یا فضای ذغدغههای جدی انسانی؟
- هدایت فضاهای علمی یعنی چه؟
- آیا آنچه که اکثریت دانشمندان و دانشگاهیان انجام میدهند«علم» است و از منظر روششناسی و شناختشناسی به درستی نزدیکتر و یا باز هم «اکثرهم لایعلمون»؟
- در این فضا برای داشتن شغلی مناسب در کنار اهمیت دادن به دغدغههای فکری چه استراتژیای را باید پیش گرفت؟ عمل کردن به آنچه اعتقاد نداری و رشد کردن و پس از موفقیت نسبی عیان کردن خود واقعیت؟
- آیا واقعا اندیشمندان بزگ دانشگاهی در عصر حاضر شناخته شدهاند؟
- و…
ولی آنچه که مهم و اساسی است و باید به آن توجه کرد آن است که نباید مسخ مقالات و مجلات صاحب نام شد. پروفسور ونکت دانشگاه و پژوهش را به صنعت تبلیغات تشبیه میکند و نا گفته عیان است که تبلیغات رسانههای قویتر پر مخاطبتر خواهد بود.
این که به سادگی به خاطر پر ارجاع بودن یک مقاله آن را درست فرض کنیم و بر مبنای آن سازمانهای ذهنی مان ار شکل دهیم خطرناک است. یک مثال بسیار جالب و جذاب در این زمینه مقاله مهم «The promise » است که ولوله و غوغایی در حوزه کارآفرینی به پا کرده است اما بررسیهای اخیر نشان میدهند که شاید موفقیت این مقاله به خاطر درست بودن آن نبوده و صرفات مقالهای جذاب و به موقع بودهاست[12].
منابع:
Down, S. (2013). The distinctiveness of the European tradition in entrepreneurship research. Entrepreneurship & Regional Development: An International Journal, 25, 1–4.
Hindle, K., & Klyver, K. (Eds.). (2011). Handbook of Research on New Venture Creation (p. 415). Edward Elgar.
Mitchell, R. K., & Dino, R. N. (Eds.). (2011). In Search of Research Excellence, Exemplars in Entrepreneurship (p. 361). Edward Elgar.
Shane, S. A., & Venkataraman, S. (2000). The promise of entrepreneurship as a field of research. Academy of Management Review, 25(1), 217–227.
[1] Sankaran (Venkat) Venkataraman
[2] True
[3] Interesting
[4] Usefulness
[5] Scott Shane
[6] William B. Gartner
[7] Entrepreneurship & Regional Development: An International Journal
[8] Special Issue: The distinctiveness of the European tradition in entrepreneurship research
[9] New Venture Creation
[10] narrative methodological approaches
[11] quantitative logical positivistic game
[12] برای مطالعه بیشتر پیرامون این مقاله، بررسی موارد زیر را پیشنهاد میکنم:
- Arend, R. J. (2013). Promises, Premises . . . An Alternative View on the Effects of the Shane and Venkataraman 2000 AMR Note. Journal of Management Inquiry, (January).
- DIALOGUE. (2013).Academy of Management Review, 38(1), 154–166.
- Zahra, S., & Dess, G. G. (2001). Entrepreneurship as a field of research : Encouraging dialogue and debate, 8–10.
12 تز فلسفه چند فرهنگی علوم اجتماعی از کتاب «فلسفه امروزین علوم اجتماعی…»
کتاب «فلسفه امروزین علوم اجتماعی، با نگرش چند فرهنگی» نوشته برایان فی که با ترجمه خشایار دیهیمی توسط نشر طرح نو منتشر شده است، تلاشی است برای نگاهی برخاسته از تعدد فرهنگی جهان به فلسفه علوم اجتماعی.
این کتاب که در قالب پاسخ به ده سوال(مانند اینکه: آیا باید همان کس باشی تا آن کس را بشناسی؟؛ آیا برای آنکه خودمان باشیم نیازمند دیگران هستیم؟ و …) تالیف شده است، در فصل نهایی تحت عنوان «نتیجه گیری: از فلسفه چند فرهنگی علوم اجتماعی چه می توان آموخت؟» و در قالب یک جمع بندی به 12 نکته اشاره می کند، که به اشتراک گذاشتن آن با دوستان را خالی از لطف ندیدم. این موارد را در ادامه ملاحظه فرمایید:
12 تز فلسفه چند فرهنگی علوم اجتماعی:
- از دوگانگی ها بپرهیزید. از دوانگاری های زیانبار بر حذر باشید. دیالکتیکی بیندیشید.
- به دیگران همچون «دیگری» نیندیشید. شباهت و تفاوت را اصطلاحات مرتبطی بدانید که پیش فرض یکدیگرند.
- از انتخاب کاذب میان عام گرایی و خاص گرایی، همرنگی و جدایی فراتر بروید. به جای آنکه بکوشید بر تفاوت ها غلبه کنید یا آنها را متصلب کنید، با آنها که متفاوتند از طریق همین تفاوت ها وارد تعامل شوید و گوشه چشمی هم به آموختن و رشد در جریان داشته باشید.
- فرایندی فکر کنید. نه جوهری و ذاتی (یعنی بر حسب افعال فکر کنید نه بر حسب اسم ها). زمان را هم عنصری اساسی در تمام موجودیت های اجتماعی به حساب آورید. حرکت (دگرگونی، تکامل و تحول، تغییر) را در همه جا ببینید.
- بر عاملیت آنهایی که مورد پژوهش هستند، تاکید بورزید.
- بیاد داشته باشید که عامل ها، فقط به این دلیل عامل هستند که در درون سیستمی قرار گرفته اند که همزمان هم به آنها قدرت می بخشد و هم آنها را مقید و محدود می کند.
- انتظار پرتوافکنی بیشتری از هر عمل یا فراورده انسانی که تلاش می کنید فهمش کنید داشته باشید.
- جوامع را مونادهای یکپارچه ی جدا از هم، یا دیگران را صرفا اعضای یک فرهنگ خاص در نظر نگیرید. به قلمرو های مرزی توجه کنید که در آنها افراد مختلف و متفاوت تنشان به تن هم می خورد و در این فرایند تغییر می یابند. توجهتان را معطوف به آمیزه های پیوندی(هیبریدی) کنید. به فشار درونی، به مقاومت، به مبارزه، به شکست مرکز در تثبیت و کنترل پیرامونی ها توجه کنید و ابهام و دوپهلویی و تناقض و تضاد را در همه جا ببینید.
- به نقش قدرتمندی که گذشته برای شما دارد اذعان کنید. اما به یاد داشته باشید که شما از چه طرقی گذشته را آنی می کنید که هست.
- به جایگیر شدگی فرهنگی و تاریخی شناخت علمی و اجتماعی توجه کنید. بدانید آنچه ما امروز می دانیم با تغییرات مفهومی و دیگر تغییرات در زندگی ما و در زندگی افراد مورد پژوهش ما کهنه و منسوخ خواهد شد.
- پشت نمای خنثی و بیطرف بودن پنهان نشوید تا خود و دیگران را مجاب کنید که عینی هستید. آن تجهیزات فکری که در پژوهش و مطالعه دیگران به کار می گیرید را فاش و عیان بگویید؛ از راه هایی که از طریق آنها دیگرانی را که با آنها تعامل دارید تغییر می دهید آگاه باشید؛ و ارزیابی های خود را از آنچه دیگران می کنند واضح و شفاف بیان کنید. اما همیشه این کار را به نحوی انجام دهید که به بهترین وجه پاسخگوی گواهی های موجود باشد، و همچنین قابل توضیح برای کسانی باشد که برایشان و درباره شان می نویسید. از نقد های دیگران استقبال کنید.
- پذیرش یا تجلیل کافی نیست، درگیر دیگران شوید.
توضیح در مورد این کتاب را می توانید اینجا ببینید.